یَا وَاهِبَ الْهَدَایَا
شب بود ، خوابیدیم
صبح که بیدار شدیم
حادثه ای آمد، کمرم را خم کرد
ریشم را سفید و دلم را ریش کرد
و من چقدر اینروزها مضطرم
مادر است، حق دارد، بچه اش را می خواهد
آرزو می کند که دوباره بچه اش را در آغوش بگیرد
و تازه فهمیدم چقدر ناتوانم در برآورده کردن آرزوی دیگران
و چقدر ضعیفم که حتی وسیله ی رسیدن یک مادر به آرزویش هم نمی توانم باشم
برس به داد این مضطر یا دافع البلایا
أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ
یا علی مدد