سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجانب، ابوحیدر

قسم به قلم، که اگر نبود، از دوریت دِق میکردم!
نظر
یَا رَازِقَ کُلِّ مَرْزُوق
صَباحاً اَتَنَفَسُ بِحُبِ الحُسَین
مَسائاً اَتَنَفَسُ بِحُبِ الحُسَین
روزی رسان، روزیم کرد تا دوباره یکسال دیگر در ماه محرم عزیز نفس بکشم
کاش به اندازه بال مگس، از آن اشک های عاقبت بخیر کننده روزی همه مان شود
با رخصت از مادر مظلومه اش، صدیقه طاهره سلام الله علیها ، پیرهن مشکی ام را بیرون آوردم
همان پیرهن مشکی که فقط برای آل آلله از کمد لباس هایم بیرون می آید ولاغیر!
همان پیراهن مشکی که حتی برای عزای میوه ی دلم هم از کمد بیرون نیامد.
حال خوشی نداشتم، چند روزیست که تب و تنگی نفس امانم را بریده و جان نشستن هم ندارم، اما امروز مددم کرد که خودم بروم بالای چهارپایه و پرچم عزایش را سر درب خانه ام نصب کنم.
چون:
خانه ای که سر در آن جای چوب پرچم است
چارچوبش تکیه گاه مادری قامت خم است

پدر و مادرم فدای اباعبدالله (ع) 
یا علی مدد
اینجانب ، ابوحیدر