سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجانب، ابوحیدر

قسم به قلم، که اگر نبود، از دوریت دِق میکردم!
نظر

یَا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَه

بعضی وقت ها توی خیابون، توی مترو، توی پارک یا هر مکان عمومی دیگری، آدم های زیادی از کنارت رد می شوند، نگاهت می کنن، در موردت در ذهنشان حرف می زنند، اما تو متوجه نمی شی!

اما بعضی وقت ها هم می شود که از بین آن جمعیت، یک نفر نظرت را جلب می کند! اما نمی شناسی اش!

چند مدتی میشه که یک عزیزی که نمی دانم آقاست یا خانم، به صورت خصوصی در مورد پست های من نظر می نویسد و حتی برای من و ملکه خانه ام نیز کنار ضریح مولی الکونین و الثقلین اباعبدالله الحسین نماز هم خوانده است.

مدتی بود که نظرم به تک و توک کامنت هایش جلب شده بود و با توجه به اینکه کمتر اینجا سر می زدم از ذهنم پر کشیده بود!

تا اینکه امشب غروب یکی دو ساعتی خوابیدم، و چه زیبا خوابی در مورد این عزیز دیدم

نمی دانم که هستی و کجا هستی

اما اولا هر که هستی و هر کجای این زمین خدا هستی امیدوارم حالت خوش و کیفت کوک باشه، نانت داغ و آبت سرد باشه و بدان، امروز اوقاتم تلخ بود، اما خوابت رو که دیدم حالم جا آمد و کیفم کوک شد.

شاید روزی در مورد خواب زیبایی که دیدم و اتفاقا تو هم در آن بودی اندکی نوشتم

یا علی مدد